برای مدیران استراتژی

فرآیند مدیریت استراتژیک، اهداف هر سازمان را مشخص کرده و راههای تعریفشدهای را برای رسیدن به هریک آنها معرفی میکند. اما مدیریت پروژه با انتخاب یکی از این اهداف سعی میکند تا با کنترل هزینهها، زمانبندی و منابع سازمان، به آن برسد.
رابطهی مدیریت استراتژیک با مدیریت پروژه چیست؟
فرآیند مدیریت استراتژیک، اهداف هر سازمان را مشخص کرده و راههای تعریفشدهای را برای رسیدن به هریک آنها معرفی میکند. اما مدیریت پروژه با انتخاب یکی از این اهداف سعی میکند تا با کنترل هزینهها، زمانبندی و منابع سازمان، به آن برسد.
در واقع، مدیریت استراتژیک و مدیریت پروژه در هر سازمان باید به صورت موازی باهم عمل کنند. اما این دو در عین موازی بودن، تفاوتهای خاص خودشان را هم دارند. در ادامه به بخشی از این تفاوتها خواهیم پرداخت:
وقتی در چارچوب مدیریت استراتژیک از اهداف صحبت میکنیم، منظور اهداف کلی سازمان است که به حرکت آن جهت میدهند و معمولا زمانبندی روشنی هم ندارند. (حداقل در کوتاهمدت) مثلا هدف استراتژیک ارائهی خدمات پس از فروش عالی به مشتریان، یک فرآینده ادامهدار است.
اما در حوزهی مدیریت پروژه، اهداف برای یک زمان معین تدوین شدهاند و اصلا هدف از اجرای پروژه، رسیدن به این اهداف در بازهی زمانی تعیینشده و براساس بودجهای مشخص است. یعنی با رسیدن به اهداف، پروژه هم تمام میشود.
اهداف پروژهها میتوانند در جهت رسیدن به اهداف استراتژیک تعریف شوند اما در هر صورت ادامهدار نیستند و تفاوت اصلیشان با اهداف استراتژیک، دقیقا همین است.
مدیریت استراتژیک با توجه به نوع و اندازهی سازمان، بازاری که در آن فعالیت میکند و ماهیت خود استراتژی، با روشهای متفاوتی اجرا میشود. رویّهها، سیاستها، تبلیغات، قیمتگذاری، تعلیم کارکنان و تمام فرآیندهای ادامهدار سازمانی، عملا زیرمجموعههایی از مدیریت استراتژیک هستند. این یعنی مدیریت استراتژیک عملا در تمام گسترهی سازمان و در تمام طول عمر آن اجرا میشود و تمام فعالیتها را به نحوی در بر میگیرد.
اما اجرای مدیریت پروژه -همانطور که قبلا هم بیان شد- در یک زمانبندی خاص اتفاق میافتد و باید داخل مرزهای بودجهی مشخصشده باقی بماند. همین باعث میشود که تنها بخشی از سازمان با آن درگیر شود. مدیریت پروژه در اجرا عملا زیرمجموعهی مدیریت استراتژیک قرار میگیرد و نسبت به آن محدودتر است.
- تحلیل، اندازهگیری و تعریف موفقیت
اهداف استراتژیک میتوانند حالت کیفی داشته باشند. مثلا در مثال بالا، ارائهی خدمات پس از فروش عالی به مشتریان یک هدف کیفیست. البته در مرحلهی بعد باید ویژگیهای خدمات پس از فروش عالی مشخص شده و در طول تلاش برای رسیدن به آنها اندازهگیری شوند. اما در نهایت میزان موفقیت مدیریت استراتژیک به درجهی محقق شدن اهداف مشخصشده بستگی دارد.
تحلیل موفقیت پروژهها معمولا روشنتر است و با حالتی کاملا کمّی قابل اندازهگیریست. اگر پروژهای بتواند پیش از اتمام بازهی زمانی مشخصشده و پیش از هزینه کردن تمام بودجهی در نظر گرفته شده، مراحل اجرایی خود را تکمیل کند عملا یک پروژهی موفق بوده و هرچهقدر با سقف زمانی و ریالی تعیینشده فاصله داشته باشد، موفقتر ارزیابی میشود.
نحوهی دریافت بازخورد در مدیریت استراتژیک و مدیریت پروژه عملا فرق چندانی ندارد اما نحوهی استفادهی مدیران از آنها متفاوت است. مثلا در خلال دریافت بازخورد، دادههایی درمورد عملکرد کارکنان در حوزههای مهم برای سازمان یا پروژه جمعآوری میشود؛ دادههایی مانند پیشرفت قابل اندازهگیری به سمت اهداف.
سپس در مدیریت استراتژیک از این دادهها برای بهبود مداوم و تنظیم عملکردها در جهت رسیدن به سطوح مورد نظر استفاده میشود. اما در مدیریت پروژه دادهها به این سوال پاسخ میدهند که آیا فرآیندهای اجرایی در مسیر درست حرکت میکنند یا نه. اگر پاسخ بهدستآمده منفی باشد، مدیر پروژه باید اقدامات لازم برای بازگرداندن پروژه به مسیر درست را آغاز کند.
در واقع بازخوردهای دریافتشده در مدیریت استراتژیک به مدیران ارشد سازمان نشان میدهند که در ادامه باید چه کنند اما درمورد پروژهها نشانگر این هستند که آیا اقدام خاصی لازم است یا نه.
هرکدام از مدیران سازمان پیش از درگیر شدن در فرآیندهای مدیریت استراتژیک یا مدیریت پروژه باید آنها را بشناسند و تفاوتهایشان را بدانند تا قادر باشند عملکرد مناسبی از خود نشان دهند. در مجموع اهداف پروژهها و گسترهی اجراییشان نسبت به سطح استراتژیک محدودتر است و تعریف موفقیت و نحوهی استفاده از دادهها نیز در آنها فرق دارد.
کتاب استراتژی برای مدیران عامل
انتشارات: دفتر پژوهش های فرهنگی
نویسنده: سان وو
کد کتاب : | 76908 |
مترجم : | سید علیرضا هاشمی |
شابک : | 978-9643795399 |
قطع : | وزیری |
تعداد صفحه : | 393 |
سال انتشار شمسی : | 1400 |
سال انتشار میلادی : | 2019 |
نوع جلد : | شومیز |
سری چاپ : | 1 |
زودترین زمان ارسال : | 24 خرداد |
معرفی کتاب برای مدیران استراتژی استراتژی برای مدیران عامل اثر سان وو
هدف من از نوشتن این کتاب حل کردن این مسئله «عدم تناسب است، بدین صورت شما می توانید استراتژی را با یک کتاب بی عیب و نقص از نو بیاموزید. این کتاب یک چارچوب مستقل است که دانش مدرن استراتژی را از پایه می سازد. کتاب شامل یک تعریف به روزرسانی شده از مفاهیم اصلی استراتژی است، و یک نقشه یا چک لیست برای بسیاری از تصمیماتی که به عنوان یک نیروی اجرایی باید بگیرید ارائه می دهد. از این رو، دست کم سه راه برای استفاده از این کتاب وجود دارد: ١. به عنوان یک تحلیلگر: برای محک زدن استراتژی یک شرکت مفروف و مشاهده سریع این که از کدام یک از حرکات استراتژیک در نقشه استفاده می کند و از کدام یک استفاده نمی کند. این کتاب ابزاری سریع به شما میدهد تا عملکرد استراتژی یک سازمان را در هر بازار و فضایی که برای بهبود دارد اندازه گیری کنید. ٢. به عنوان یک سرمایه گذار: برای ارزیابی پتانسیل رشد یک سازمان. می توانید هر شرکتی را، چه با مالکیت عام و چه خصوصی، برای مدیران استراتژی درنظر بگیرید و به سرعت به ایده هایی درمورد نحوه دفاع از موقعیت بازار خود، و چندین راه برای کمک به رشد آن دست یابید. این نوع تحلیل وقتی که اکتسابهای بالقوه یا سرمایه گذاری در شرکتهای سهامی خاص را ارزیابی می کنید به کار می آید. ٣. به عنوان مسئول اجرایی: مورد آخر که کم اهمیت تر از سایرین نیست این است که می توانید از این کتاب برای کمک به افزایش سرعت فرایند تصمیم گیری در سازمان خود و ساخت استراتژی هایی جامع و محتاطانه با سرعت بالاتر و شفافیت بیشتر استفاده کنید. اینها همه نقش هایی هستند که اگر می خواهید در قرن بیست ویکم در میان رقبا باقی بمانید، باید به عنوان یک نیروی اجرایی مدرن هرکدام را تا حدودی ایفا کنید، و این کتاب زیربنای لازم برای انجام این کار را به شما خواهد داد. این کتاب دانش استراتژی شما را از صفر می سازد و راهنمایی برای انتخاب های استراتژیک مختلفی که باید داشته باشید به شما میدهد. از این رو، این تنها کتاب با موضوع استراتژی است که همواره به آن نیاز خواهید داشت. فرض کنید که فردا صبح هیئت مدیره شرکت تان از شما بخواهد ایده هایی برای بهبود جمع کل درآمد شرکت پیشنهاد دهید. چه خواهید کرد؟ جواب شما چه خواهد بود؟ فرض کنیم که آنها از عملکرد اخیر شرکت یا مسیری که شرکت می پیماید راضی نیستند. بگذارید ماجرا را جالب تر کنیم: اگر به شما فرصتی برای ارائه یک پیشنهاد استراتژی جامع برای شرکت تان، و جای دادن خود به عنوان یک نامزد مناسب برای شغل مدیرعاملی اعطا شود چه خواهد شد؟ استراتژی شما چگونه خواهد بود؟ پیش از این که به فکر فرو روید، اجازه دهید کمی به شما ایده بدهم. برای شروع، اگر قبول داشته باشیم که برای مدیران استراتژی هدف استراتژی بیشینه کردن ارزش برای سهامداران است، پس شغل شما به عنوان مدیرعامل را می توان به دو کار اصلی که باید برای موفقیت انجام دهید تقسیم کرد: صیانت از کسب و کارهای عملیاتی و بیشینه کردن درآمدها در آینده محتمل؟. اگر یک مدیرعامل هیچ کاری به غیر از صیانت از درآمدهای شرکت در برابر تحلیل رفتن و رشد آن درآمدها در سطح شرکت هایی با عملکرد بالا (نه فقط رقبای صنعت) یا حتی بالاتر از آنها نکند، بیشتر افراد (به خصوص سهام داران) می پذیرند که مدیرعامل فوق العاده کار کرده است. این بدین جهت است که پیش از فکر کردن در مورد محصولات جدید، رشد، نوآوری یا آخرین روند مدیریت، اولین خواسته کسب و کاری از هر مدیرعاملی یک طرح برای صیانت از دارایی نقدی تولید شده با کسب و کارهای عملیاتی شرکت است، و بدین منظور آنها باید تضمین کنند که هر کسب و کاری در جایگاهی از بازار قرار گرفته است که هم سودآور و هم قابل دفاع باشد. یک جایگاه بازار سودآور پایدار نخواهد بود، مگر این که تقلید از آن تا حدی دشوار یا قابل دفاع» باشد و از طرف دیگر جایگاه قابل دفاعی که سودآور نباشد هم فایده ای ندارد. همان طور که بعدتر در این کتاب خواهیم دید، تنها راهی که یک کسب و کار می تواند چنین موقعیت بازاری ای بیابد این است که کارها را متفاوت از رقبایش انجام دهد. به زبان ساده، این یعنی محصولات و خدمات شرکت شما یا باید نیازهایی متفاوت نسبت به گزینه های رقیب را رفع کنند، یا این که همان نیازها را به گونه ای متفاوت ارضا نمایند. اگر این استراتژی موقعیت یابی به خوبی اجرا شود، خود را در محصولات و خدماتی متمایز، قیمت هایی پایین تر از گزینه های رقیب، یا ترکیبی از هر دو نشان می دهد. اگر نتوانید محصولاتی به مشتریان هدف ارائه دهید که هم منحصر به فرد و هم ارزشمندباشند، یا محصولاتی ارائه دهید که کپی برداری از آنها سخت نیست، سودآوری شما از حمله رقبا با توانمندی های مشابه و مقلدان مجهز در امان نخواهد ماند.
کتاب استراتژی برای مدیران عامل
سان وو (Sun wu) یکی از مدیران Fortune 200 با بیش از 15 سال تجربه استراتژی واقعی است که منجر به ایجاد چندین واحد تجاری در سراسر جهان و توسعه محصولات نوآورانه می شود.سان وو دارای مدرک لیسانس در مهندسی برق و مکانیک و همچنین مدرک کارشناسی ارشد در مدیریت عملیات است. او همچنین دارای تخصص در استراتژی کسب و کار از دانشکده تجارت Darden در دانشگاه ویرجینیا و استراتژی و نوآوری از دانشکده مدیریت اسلون MIT است.
خدمات فرازتدبیر
مدیریت استاتژیک ، برنامه ای هماهنگ ، جامع و پیوسته است که برای مدیران استراتژی استعداد های ممتاز سازمان را با محیط ارتباط می دهد و منظور آن از تحقق هدف های سازمان در چارچوب اجرای صحیح مدیریت است.
اولین قدم در تدوین مدیریت استراتژیک در سال های آخر دهه 1950 برداشته شد. مدیران روشی ابداع کردند که برای کجایی و چرایی حرکت سازمان خود ، در آینده تصمیم گیری کنند، قسمت تحلیلی این روش را طراحی استراتژی نامیده و فرآِند طراحی گروهی آن رابرنامه ریزی استراتژیک خوانده اند.
دومین قدم در اوایل دهه 1970 برداشته شد، زمانی که مدیران کشف کردند که با هر تغییر گسسته در استراتژی سازمان، شکل گیری درون سازمانی شرکت نیز بایستی دگرگون می شد، این فرآیند برنامه ریزی توانمندی نامگذاری شد.
سومین قدم در سال های آخر دهه 1970 و در واکنش نسبت به نظرات روزافزون تغییرات ناگهانی در محیط برداشته شد. برای مواجه شدن با این دگرگونی ها موسسات بازرگانی شروع به استفاده از فن واکنش استراتژیک در زمان واقعی کردند، و آن را مدیریت مساله نامیدند.
استراتژی را به مفهوم کلمه می توان سوق دادن، بردن، فرستادن و پاییدن ، بیان کرد. در فرهنگ عمید استراتژی به معنی علم اداره کردن و حرکت ارتش در جنگ آورده شده است.
اولین متفکری که به مفهوم استراتژی اشاره کرد، فیلسوف چینی به نام سن تسو بود که رساله اش در 400 سال قبل از میلاد مسیح تحت عنوان "هنر جنگ" نگاشته است و به عنوان پدر استراتژی شناخته می شود.
استفاده از مفهوم استراتژی در حیطه سازمان و مدیریت در نیمه دوم قرن بیستم میلادی آغاز شده است و در اصل به معنای برای مدیران استراتژی ایجاد تحول در یک سازمان یا یک مجموعه مورد توجه قرار گرفته است.
استراتژی در واقع یک طرز تفکر و روش اندیشیدن است که هدف آن تنظیم و تدوین یا طبقه بندی و سیستماتیک کردن حرکت است که می بایستی بر حسب تقدم و توالی ویژه ای انجام شود.
در حقیقت استاتژی نیز مانند سایز شاخه های علم مدیریت مجموعه ای از اصول و قواعد است که شناخت و توان به کار گیری آن ها به مدیران توانایی بهتری در ادارع کردن سازمان می بخشد. در محیط کسب و کار یک استراتژی از طریق کشف فرصت های حامل ارزش برای مشتری و پاسخگویی بهتر از رقیب به آن برای سازمان مزیت رقابتی می آفریند و این کارکرد اصلی استاتژی در یک سازمان است.
عوامل اصلی تشکیل دهنده استراتژی
عوامل اصلی تشکیل دهنده استراتژی با توجه به امکانات، موقعیت ها و مشکلات هر سازمان متفاوت و تغییر پذیر است و به دو دسته عوامل درونی و عوامل خارجی سیستم تقسیم می شوند و شامل موارد زیر هستند:
- تعیین اهداف غایی سازمان
- تعیین جایگاه سازمان در محیط برون سازمانی
- داشتن هدف های بلند مدت در راستای ارزش ها و باور های سازمان
- تعیین رسالت و شخصیت سازمان
- نگرش بلند مدت در تخصیص منابع و تصمیم گیری
- ضرورت انسجام درون سازمانی و تعهد مشترک عمومی در قبال برنامه و مسیر حرکت سازمان
- ایجاد باور در مدیران و کارکنان و ذی نفعان نسبت به اهداف
- اتخاذ سیاست و تاکتیک هایی به عنوان وسیله ای برای تحقق هدف های سازمانی
فرآیند مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک بخشی از فرآیند کلی مدیریت سازمان ها است ، به عبارت دیگر اگر به سازمان به صورت سلسله مراتبی توجه شود ، مدیریت استراتژیک در برگیرنده حیطه مدیریتی ویژه ای است که مدیریت عالی به آن مشغول است و از دو عنصر تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک تشکیل شده است.
ارکان مدیریت استراتژیک
کسب و کارها در محیطهای همیشه در حال تغییری کار میکنند که پر از خطرات غیر قابل پیش بینی هستند. بنابراین، از مدیران انتظار میرود که برای پیشرفت و رونق تجارت، تعدادی از استراتژیهای قدرتمند را ایجاد کنند. بنابراین ارکان مدیریت استراتژیک فرآیند تدوین استراتژیهای قابل توجه توسط مدیران را ضروری میسازد تا عملکرد کلی سازمان افزایش یابد. اما ارکان مدیریت استراتژیک چیستند؟ برای پاسخ با غزال همراه باشید.
ارکان مدیریت استراژیک
مدیریت استراتژیک هنر مدیریت کارکنان به روشی است که به یک سازمان در دستیابی به اهداف کمک میکند. وظیفه مدیران این است که استراتژیهای قدرتمندی ایجاد کنند و اطمینان حاصل نمایند که استراتژیهای تدوین شده هم مؤثر و هم کارآمد هستند. با این حال، مدیری که استراتژیها را تدوین میکند، باید شناخت کاملی از فضای سازمانی رقابتی داشته باشد تا بتواند تصمیمات درستی اتخاذ کند. اعتقاد بر این است که مدیریت استراتژیک چهار رکن اصلی دارد. این ارکان عبارتند از:
تعیین اهداف
اهداف سازمانی به عنوان پایه و اساس مدیریت استراتژیک عمل میکنند. مدیران باید هدف از تعیین استراتژی، اهداف یک سازمان یا مشکلی که باید حل شود را شناسایی کنند. هنگامی که آنها اهداف و مشکلات را شناسایی کردند، فقط در این صورت است که میتوانند استراتژی را تنظیم کنند که به دستیابی به اهداف تعیین شده کمک میکنند. این کار انها را قادر میسازد تا در جهت دستیابی به نتایج خاصی تمرکز کرده و کار کنند.
ارتباطات
ارتباط بخشی ضروری از یک سازمان است. اگرچه استراتژیها توسط مدیریت سطح بالا تدوین میشوند اما توسط کل سازمان اجرا خواهند شد. بنابراین، داشتن یک کانال ارتباطی مناسب بین مدیریت عالی و زیردستان ضروری است. مدیران باید استراتژیها را به طور جامع برای کارکنان توضیح دهند، فقط در این صورت است که برای مدیران استراتژی آنها میتوانند آن را به صورت بهینه اجرا کنند.
اعتماد
اعتماد بستر هر رابطهای است، خصوصاً رابطه کارکنان، مدیران میان رده و بالا! سازمانی که بتواند اعتماد به نفس بالایی در محل کار در کارکنان ایجاد کند، احتمالاً موفقیت بیشتری خواهد داشت. کارکنانی که باید استراتژی تدوین شده توسط مدیریت عالی را اجرا کنند، باید به سازمان ایمان داشته باشند. آنها باید به مدیریت اعتماد کرده و فقط در این صورت استراتژی تدوین شده را به صورت بهینه اجرا میکنند.
مسئولیت
برای کار روان و اتمام موفقیت آمیز پروژهها و فرآیندها، مدیریت ارشد باید در مورد موارد مختلفی پاسخگو باشد. برای دستیابی به استراتژی تدوین شده، سطح مدیریت بالایی لازم است. این مهم در سازمانی وجود دارد که برای اجرای آن پاسخگو میباشد. پس از تعریف اهداف و افراد خاص، مدیریت عالی باید پاسخگو باشد تا از دستیابی به آن اهداف اطمینان حاصل کند که این امر منجر به افزایش بهره وری میشود.
مدیریت استراتژیک چیست و چرا مهم است؟
مدیریت استراتژیک بهکارگیری دانش، مهارت، ابزارها و تکنولوژیهای مورد نیاز برای فعالیتهای مرتبط با برنامهریزی استراتژیک و پیادهسازی استراتژیهای مربوطه برای دستیابی به اهداف و چشمانداز سازمان مورد نظر است.
ستاره | سرویس روانشناسی – به طور کلی، یک جامعه، شرکت و یا حتی یک تیم کوچک برای موفقیت در کسبوکار مربوطه نیاز به دوراندیشی و پایبندی به چشمانداز مورد نظر خود دارند. در واقع، مدیر گروه باید چشماندازی برای تیم، شرکت یا سازمان در نظر گرفته و با دوراندیشی نیازها و اقدامات لازم برای رسیدن به هدف را مد نظر قرار دهد. در این مقاله، به تشریح مفهوم مدیریت استراتژیک در راستای دستیابی به اهداف سازمان پرداخته و اهمیت برخورداری از این علم را مورد بررسی قرار میدهیم.
چرا مدیریت استراتژیک مهم است؟
با توجه به آنچه که در بخش مقدمه به تشریح آن پرداختیم، میتوان گفت که آیندهنگری مدیران در یک کلام «مدیریت استراتژیک» نامیده میشود. در واقع، مدیران ارشد تیم با برخورداری از این علم و بهکارگیری آن میتوانند به رشد سازمان کمک کرده، به هدف مورد نظر رسیده و در شرایط بحرانی نیز به خوبی از چالشهای پیش رو عبور کنند.
مفهوم مدیریت استراتژیک چیست؟
پیش از بررسی مفهوم «مدیریت استراتژیک» بهتر است با مفهوم استراتژی آشنا شویم. در واقع، طبق تعریف ارائهشده از سوی سازمان بینالمللی ISO، «استراتژی» به مجموعهای از فعالیتهای برنامهریزیشده در جهت دستیابی به یک هدف کلی اشاره دارد. به عبارتی، مدیران ارشد تیم متناسب با فعالیتهای برنامهریزیشده (استراتژیهای تدوینشده) به منظور بهرهبرداری از منابع، شیوه ارتباطات سازمانی با بازار، رقبا و سایر عوامل محیطی تأثیرگذار بر سازمان برنامهریزی میکنند. به علاوه، برنامهریزی با استفاده از استراتژیهای راهبردی به منظور دستیابی به اهداف سازمان نیز «برنامهریزی استراتژیک» نامیده میشود.
بنابراین «مدیریت استراتژیک» عبارت است از فراهم کردن چارچوبی مناسب برای مدیریت هر یک از فازهای چرخه برنامهریزی استراتژیک از مرحله تدوین راهکارهای ضروری تا دستیابی به هدف مد نظر. به بیان سادهتر میتوان گفت که مدیریت استراتژیک به سازمان کمک میکند تا دریابد که در حال حاضر در چه موقعیتی قرار دارد و قصد دارد تا به چه جایگاهی برسد. به عبارتی، این سیستم عوامل محیطی داخلی و خارجی را بررسی کرده و سپس استراتژیهای مناسب به منظور موفقیت سازمان را تدوین، اجرا، ارزیابی و کنترل میکند.
به عبارتی، این فرآیند امکانی را برای سازمان فراهم میآورد تا بدین وسیله بر مشکلاتی غلبه کنند که منجر به کسب نتایج ضعیف در روند دستیابی به چشمانداز مورد نظر میشوند. به علاوه، در هر یک از فازهای برنامهریزی استراتژیک، جزئیاتی دقیق در راستای موفقیت سازمان ارائه میشوند که همین امر موجب میشود تا روند برنامهریزی استراتژیک قابلیت ارزیابی و پیگیری داشته و بتوان به خوبی در راستای اهداف سازمان گام برداشت.
مزایای بهکارگیری مدیریت استراتژیک جهت دستیابی به اهداف سازمان
مدیریت استراتژیک در راستای دستیابی به اهداف سازمان، مستقل از رویکرد برنامهریزی بوده و میتوان آن را متناسب با فرآیندهای سازمان مورد نظر پیادهسازی کرد. به علاوه، مدیریت استراتژیک هر شرکت یا سازمان اطلاعاتی دقیق در رابطه با هر یک از فازهای برنامه استراتژیک مربوطه را شامل میشود.
۱. حفظ ارتباط و وابستگی مابین بخشهای مختلف
از سوی دیگر، این روش منجر میشود تا ارتباط و وابستگی مابین بخشهای مختلف برنامه استراتژیک حفظ شده و بدین ترتیب راهی مناسب برای پیشبرد چرخه برنامهریزی استراتژیک فراهم آورده شود.
۲. رسیدن به چشم انداز مورد نظر
به علاوه، با استفاده از تکنیکهای مدیریت استراتژیک میتوان به صورت مؤثرتری فازهای مختلف برنامهریزی استراتژیک را طی کرده و در نهایت به چشمانداز مورد نظر سازمان دست یافت. همچنین این فرآیند امکان پشتیبانی جهت مدیریت ریسک بخشهای مختلف برنامه راهبردی سازمان را فراهم میکند.
۳. امکان برنامهریزی به صورت پویا
از دیگر قابلیتهای این علم میتوان به امکان برنامهریزی به صورت پویا و اعمال تغییر در بخشهای مختلف برنامه مورد نظر اشاره کرد.
۴. نظارت بر روند چرخه برنامه تدوین شده
همچنین با بهکارگیری تکنیکهای مدیریت استراتژیک میتوان بر روند چرخه برنامهی تدوینشده نظارت داشته، کیفیت آن را تحلیل کرده و روند پیشرفت برنامه راهبردی سازمان را مورد ارزیابی قرار داد.
۵. مدیریت شرایط بحرانی
در نهایت، این فرآیند اطلاعاتی مناسب به منظور تصمیمگیری استراتژیک در شرایط بحرانی سازمان ارائه میدهد.
برنامهریزی استراتژیک از چه فازهایی تشکیل شده است؟
همانطور که پیشتر اشاره شد، چرخه برنامهریزی استراتژیک، مستقل از رویکرد مورد استفاده برای توسعه یک برنامه استراتژیک بوده و شامل پنج مرحله است که عبارتند از:
- تحلیل نیازهای تیم، شرکت یا سازمان در راستای دستیابی به هدف مورد نظر
- طراحی برنامهای متناسب با نیاز سازمان جهت دستیابی به چشم مورد نظر و عبور از شرایط بحرانی هر یک از طرحهای تدوینشده و انتخاب طرحی متناسب با شرایط سازمان
- پیادهسازی راهبرد انتخابشده و مدیریت زمان اجرای هر یک از فازها
- ارائه اطلاعات مورد نیاز جهت اتخاذ تصمیمات استراتژیک در سازمان
به عبارتی، هر یک از فازهای فوق پس از اتمام فاز قبلی آغاز شده و سپس در پایان مرحله پنجم از سر گرفته میشوند، بدین معنی که پس از ارائه اطلاعات مورد نیاز جهت اتخاذ تصمیمات استراتژیک در سازمان مجدداً نیازهای افراد، شرکت یا سازمان تحلیل شده و در صورت نیاز تغییرات لازم در برنامه اعمال میشوند. در همین راستا، چرخه برنامهریزی استراتژیک برخلاف سالیان گذشته به فرایندی پویاتر تبدیل شده است که بدین ترتیب میتوان متناسب با نیاز تیم، سازمان یا شرکت تغییرات مورد نظر را در هر یک از فازهای آن اعمال کرد. به عبارت بهتر، در چرخه جدید از برنامهریزی استراتژیک مدیریت تغییرات باید به صورت دقیقتری انجام شود تا از ایجاد اختلالات و بینظمیهای احتمالی در روند مربوط به مسائل مدیریتی کاسته شود.
چرا مدیریت استراتژیک مهم است؟
در این بخش، برخی از بارزترین دلایل اهمیت بهکارگیری مدیریت استراتژیک برای یک تیم، شرکت یا سازمان را مورد بررسی قرار میدهیم.
هوش تجاری در تصمیم گیری سازمانها آشنا شوید. آیا تا به حال قوانین مربوط به مدیریت استراتژیک را به کار گرفتهاید؟ آیا با چالشهای پیش رو در جهت دستیابی به اهداف تیم خود آگاه هستید؟ نظرات، تجربیات و پیشنهادات خود را در این باره با ما و کاربران ستاره در میان بگذارید.